مهر بتان
حافظ
پیش از اینت، بیش ازاین، اندیشه ی عشّاق بود
مهرورزیّ تو با من، شهره ی آفاق بود
ازدمِ صبح ازل، تا آخر شام ابد
دوستیّ و مهر، بر یک عهد و یک میثاق بود
حسنِ مهرویانِ مجلس، گرچه دل می برد و دین
بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبی اجلاق بود
رشته ی تسبیح اگر بگسست، معذورم بدار
دستم اندر ساعدِ ساقیّ سیمین ساق بود.
حریم خصوصی
طاهره مشایخ / مدرس دانشگاه
حریم خصوصی آن قسمتی از ارتباط است که توسط خود فرد، خانواده، اجتماع و مذهب و فرهنگش تعیین می شود. مرزها و محتوای آنچه خصوصی قلمداد میشود در میان فرهنگها و اشخاص متفاوت است، اما تم اصلی آنها مشترک است.
در ارتباطات چهره به چهره، می توان با فاکتورهایی مانند فاصله افراد، پوشش افراد، کلمات و زبان بدن حریم خصوصی را تعیین کرد. همه افراد جامعه بر حسب تجربه و زندگی اجتماعی، به خوبی می دانند که حریم خصوصی دوستانه، خانوادگی، ناآشنا و غریبه و رسمی چگونه است. رعایت حریم در ارتباطات فردی، مباحث اخلاقی و شرعی و اعتقادی را به دنبال دارد و بسیاری از افراد برحسب اعتقادات مذهبی و برخی هم بنابر شان اجتماعی، حریم خود و دیگران را رعایت می کنند. اگر در گفتگوها و ارتباطات چهره به چهره، این حریم نقض شود، مشکلات ارتباطی پدید می آید و گاه به خشونت ها و بزه های رفتاری کشیده می شود.
حال در ارتباطات غیر چهره به چهره یا مجازی که افراد حضور واقعی ندارند، چه بلایی سر این حریم می آید؟؟؟
چند و چون و سود وزیان فضای مجازی
طاهره مشایخ
حضور در فضای مجازی برای من بسیار مبارک بوده و خیلی برکت داشته است؛ سرمایه های اجتماعی بسیاری به دست آورده ام؛ به عبارت دیگر هر کدام از وبلاگ نویسان حلقه دوستانم، بخش مهمی از سرمایه های اجتماعی من محسوب می شوند. از طرف دیگر، حاصل حضور در این فضا، تالیف یک کتاب و چندین مقاله علمی بوده است. اینها فقط جنبه مثبت شبکه جهانی اینترنت است!
الهی شکر
اما این فضای مجازی، رویه دیگرش را نیز به من نشان داد. از یک جهت، ترکش های گمنامی و اعتماد بیجا در این فضا، بال و پرم را گرفت و از جهت دیگر با واقعیت تلخی روبرو شدم که داستانش به شرح زیر است.
با همین زمینه فکری منفی، با یکی از همکارانم که جامعه شناس است در مورد فضای مجازی، صحبتی قابل تامل داشتم. یک ساعتی در مورد امتیازات و تاثیرات منفی دنیای مجازی و اینترنت و فیسبوک و ... صحبت کردیم. بحث به ابزار جدیدی به نام ویچت Wechat رسید و من از موهبت ویچت برایش گفتم. با ذوق بیان کردم که کار ارتباط مرا با خانواده ام که راه دور هستند آسان کرده و من هر روز عکس ها و صدایشان را در لحظه می توانم دریافت کنم و دیگر گرفتاری ورود به ایمیل و دانلود برطرف شده است. اما این همکار عزیز واقعیت تلخی را برایم مطرح کرد.
او بیان کرد که برای انجام کار تحقیقاتی اش، هنگامی که با پروفایل و هویت زنانه وارد ویچت شده است؛ کسانی که برایش درخواست دوستی داده اند همه مرد بوده اند که البته اکثرشان بعدا خود را متاهل هم معرفی کرده اند! و حتی بعد از اینکه همکارم خود را متاهل معرفی می کند، آنها همچنان به ادامه ارتباط مصر بوده اند!
می گفت روز تعطیل، غروب، صبح، شب و هر لحظه که آنان از کار فارغ می شدند به ویچت می آمدند و با ذکر یک "سلام" و "خسته نباشید" خواهان برقراری ارتباط بوده اند.
نکته قابل تامل در این مطلب این است که واقعا چرا مردان متاهل در این فضا حضور دارند و دنبال چه هستند؟ دنیا عوض شده؟ ارتباطات نوین چه بلایی بر سر خانواده ها دارد می آورد؟ بانوان ما کجا تشریف دارند وقتی همسرانشان در ویچت مشغول هستند؟
حضور جوانان در این فضا، و برقراری ارتباط با جنس مخالف، خارج از بحث شرعی و اخلاقی، نسبتا قابل تبیین و توجیه است! اما در مورد مردان متاهل که در این فضاها دنبال یک گوش شنوا برای شنیدن دردودل هایشان می گردند نمی توان به راحتی گذشت! این محقق تاکید می کرد که بسیاری از این مردان، تنها دنبال یک هم صحبت هستند تا برایشان صحبت کنند! و البته غالب آنها از همسرانشان رضایت نداشته اند!
جالب اینجاست که درصد بالایی از این مردان متاهل، نسبت به حضور همسرانشان در این فضا حساس هستند و دلیلش را نوعی غیرت مردانه ذکر کرده اند.
چه باید کرد؟
آی .تی . و روابط عمومی : هرپدیده ای افزون بر سودمندی ها، زیانهایی هم دارد؛ شیوه ی بهره مندی از هر ابزار، سودمندی و زیان آن را سبب می شود. شما از سودمندی جهان مجازی سخن رانده اید و دوست جامعه شناس، از زیان ها و بد بهره گرفتن های برخِ از آقایان از اینترنت و ویچت . به قول باباطاهر:متاع کفر و دین بی مشتری نیست - گروهی این گروهی آن پسندند. 12 آذر 1392
http://public-relations-ch.blogfa.com/
چشمانت
وقتی به ماهی ها نشانی چشمهایت را دادم تمام نشانیهای قدیمی را از یاد بردند.وقتی به تاجران مشرق زمین از گنج های تنت گفتم قافله های روانه به سوی هندبرگشتند تا عاج های سفید تو را بخرند.وقتی به باد گفتم گیسوان سیاهت را شانه کند،عذر خواست که عمر کوتاه است و گیسوهای تو بلند .چشمانت آخرین ساحل از بنفشه هاست و بادها مرا دریدندو گمان کردم که شعر نجاتم میدهد؛اما قصیدهها غرقم کردندگمان کردم که ممکن است عشق جمعام کند؛ولی زنها قسمتم کردند.آری محبوب من شگفت است که زنی در این شب ملاقات شودو راضی شود که با من همراه شودو مرا با بارانهای مهربانی بشوید.عجیب است که در این زمان شعرا بنویسندعجیب است اینکه قصیده هنوز هست و از میان آتشها و دودها میگذردو از میان پردهها و محفظهها و شکافها بالا میرود.مانند اسب تازی عجیب است این که نوشتن هنوز هست با این که سگها بو میکشندو با این که ظاهر گفتگوهای جدیدمیتواند شروع هر چیز خوبی باشد